یک سال دیگر هم گذشت ...شاید بی انکه بدانم چگونه! خدایا چند قدم توانستم به تو نزدیک تر شوم؟ نکند پاسخت این است که ای بنده من از من دور شدی و نفهمیدی ... خدایا چشمهایم را رو به آبی آسمان بزرگیت باز کن و نو کن مرا. تازه کن روحم را ...بگذار همراه با کوچ پرستوهای مهاجر من هم به سوی بهار بندگیت پرواز کنم. مهربانم ... سالی که پیش روست برایم سال بندگی و بهار معرفت قرار ده...

نمیدانمچرا هر گاه می خواهم دستهایم را به سوی آسمانت بلند کنم و نوری را که می اندیشم توئی نظاره کنم پرده ای از اشک چشمانتم را می پوشاند. با خودم می گویم نکند نشانه خوبیست. نکند این یعنی من هنوز میتوانم...نکند این یعنی هنوز هم امیدی به نجاتم هست. شاید هنوز هم دیوار دلم شکستنیست. میخواهم بشکنم در خود... می خواهم فرو بیافتم شاید در این شکستن تو را بیابم.

خدایا ...گم شده ام .... بگذار پیدا شوم...

ما از خدای گم شده ایم او به جستجوست...