17 دی یه دعوت با شکوه و ناگهانی.... تماس گرفتن و گفتن میخوای بری؟ ....نیکی و پرسش.... وچه مهمانی زیبایی بود...





مهمانیه دیگه... تموم میشه... صد حیف که خیلی زود مثل چشم بر هم زدنی تموم شد... برگشتیم خونه و دلمونو جا گذاشتیم
.
.
چه سخت است دل کندن و رفتن...
گذاشتن و گذشتن...
می روم اما نمی آید دلم    مال تو این پاره پاره حاصلم...
زانوانم را توان کشیدنم نیست
افتان و خیزان آمدم .... از شوق
و افتان و خیزان باز می گردم.... از افسوس