به راحتی میشه عاشقش شد 💓💓💓
مخصوصا عاشق اون رنگای نوستالژیکی که آدمو یاد گلهای سوزندوزی شده رو پارچه های سفید پیش بخاری و رو پشتی و متکا میندازن.... همون گلهای مسحورر کننده ای که انگار میپیچیدن دور ساقه های نخی و رو دیوارهای کاهگلی خونه روستایی عمه بالا میرفتن. همون گلهای جادویی که همیشه خیره کننده بودند حتی کودکی بازیگوش رو عاشق و خیره میکردند.... گاهی این رنگها با آدم حرف میزنن... فقط کافیه بنشینی پای صداشون تا ببینی تورو تا کجا میبرند.....
سفر بخیر چشمهای خیره ی من....🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
در روستایی دور عمه من خانه داشت. خانه ای با دیوارهای کاهگلی .... با سقفی پر از تیرکهای چوبی.... دیوارها هر صبح پیش از خورشید قامت راست میکردند و به خدا سلام میکردند.
وقتی مهمان آغوش باز عمه بودیم صبح ها با صدای طبیعت چشم از خواب باز میکردم و روبرویم گلهای سوزندوزی شده روتاقچه ای چشمانم را خیره میکردند. دیواهای کاهگلی اتاق خانه عمه جادویی بودند. من مطمئنم. آخر ساقه ها و برگهای نخی گلهای سوزن دوزی شده را به تیرک های سقف پیوند میزد . بعد تمام اتاق عمه پر بود از گلهای سرخ و آتشین با برگهای سبز بهاری.... دیوار های کاهگلی خانه عمه جادویی بودند.....