تقدیم به تو.... که همیشه با من هستی
گفتی که دیگر نخواهی آمد
و فرشتگان صف کشیدند به تماشا
باران بوسه بر قدمت از آسمان نازل شد
و تو باز گفتی...دیگر نخواهی آمد.
و چشمانی منتظر و نگران بر در ماند
آنگاه که تو صف در صف ملائک
به پرواز می اندیشیدی
***********
امروز قلب مادر من *چون هر شب جمعه گرفته
یک دسته زیبای لاله * در دست های خود گرفته
با دست دیگر دست من را * با مهربانی می فشارد
تا غنچه زیبای لبخند* در چشم های من بکارد
در کیف مادر هست قران * یک بسته هم نقل و نبات است
یک جعبه هم خرما که مادر* می گوید این احسان ثواب است
حالا کمی نزدیک گشتیم * راه زیادی هم نمانده
مادر به من می گوید اینجا*نگذار ذکری را نخوانده
از دور عطر خوب مریم *همراه عطر یاس جاریست
در صحن گلزار شهیدان* یک دشت پر احساس جاریست
آغوش خود را می کنم باز * تا نزد بابا می دوم من
آن گوشه پیش سنگ قبرش *آهسته زانو می زنم من
با او هزاران حرف دارم * اما اگر اشکم گذارد
اینجا میان قاب عکسش *بابا به لب لبخند دارد
( شرح عکس ها : عکس اول آقا جون خوشگل و خوشتیپم.
عکس دوم : نمایی از گلزار شهدای نقده )