( سردار شهید رجب علی علمی نیک )
گاهی از خودم سوال می کنم که در جستجوی چه بودی که رفتی و نماندی؟ حالا که مادر شده ام این سوال برایم سخت تر است . دل کندن از خانواده و عزیزان . شاید برای کسی که از دور نگاه می کند پاسخش خیلی هم سخت نباشد ولی برای من سخت است . می دانم برای چه و برای که رفتی هر چه بود دلت رابرد ، رفتی و نماندی ...
نماز عشق دو رکعت است: رکعت اول، ترک تن و رکعت دوم، رهایی روح، و این یعنی شهادت، و تو این دو رکعت را چه زیبا ادا کردی .
کیست که تو را بشناسد و از تو نگوید ؟ کیست که تو را بشناسد به دامنت نیاویزد. آنقدر از مهربانیت به یاد دارم و از تو گفته اند که انگار هنوز هم همینجا کنارم هستی و با خودت و نه با عکست سخن می گویم . آنقدر از شجاعتت گفته اند و شنیده ام که اگر مانده بودی تعجب می کردم . آنقدر از حماسه ای که ساختی می دانم که به تو افتخار می کنم .
اما می ترسم ... روزی که از من سوال شود چقدر به هدفت نزدیک شدیم ؟ روزی که از من سوال شود برای زنده نگه داشتن یادت تنها نامت را بر زبن آوردم یا آرمانهایت را زنده نگه داشتم ... می ترسم ... از روی که تو را در میان قاب عکس خاطرات و قاب های آبی سر در کوچه ها و حخیابان های شهرم زندانی کنم ... از روزی می ترسم که... می ترسم...
کمکم کن...کمم کن تا یادت همیشه در روانم جاری و زنده بماند نه در یاد من که در اندیشه جامعه ام . زنده بمانی که تو همیشه زنده ای...
.
سربلند باشید