اول اینکه: پله پله بالا رفتن خیلی لذت داره. شاید ...شاید که نه ، حتما طولانیه . ولی وقتی اون بالا رسیدی اگه برگردی و پائینو ببینی از اینکه الان این بالا هستی و تا چند دقیقه قبل اون پائین بودی غرق شعف و غرور و لذت میشی.
نکته: مواظب اون بند غرور باش که مبادا برت گردونه به همونجائیکه چند دقیقه قبل بودی. که اگه برت گردونه پله پله نیست و به یکباره سقوط می کنی و شاید دیگه نتونی بلند بشی و باز اینهمه پله رو تا بالا بری.
لذت دیگه ای که تو راهِ پله پله بالا رفتن وجود داره اینه که وقتی اون وسطای راه رسیدی کافیه یه لحظه بایستی نفس تازه کنی و در ضمن یه نیم نگاهی هم به راه پشت سرت بندازی و خوشحال از اینکه تونستی با موفقیت تا اینجای راه بیای بالا و وقتی یه کوچولو بالای سرتو هم نگاه کنی میتونی تو این فاصله کوتاه تنفس مسیرتو ارزیابی کنی و بهترین راهو برای رسیدن بهش انتخاب کنی .
نکته1: این انتخاب بهترین راه به این درد میخوره که اگه تو مسیر صعود از این پله های پیچ در پیچ به یه دوراهی رسیدی اشتباه نری و اون بالا ببینی ای دل غافل اینهمه راهو باید برگردی و باز از کمرکش راه دوباره بیای بالا البته با یه سنجش و ارزیابی درست.
نکته 2: اینجا هم باز همون بند غرورو باید مواظبش باشی که دوباره تکرارش نمی کنم.
و اما وقتی که یه اتفاقی بیافته بتونی راه چند ساله رو یک شبه بپری بالا. اولا نه که اون وسط مسطا ارزیابی درستی از مقصدت نداشتی چه بسا کلا راهو اشتباه پرش کرده باشی و تا مدتها اصلا متوجهش نشی. چرا؟ اخه بسکه خوشحالی از این پرش یکباره اصلا حواست به این نیست این مقصد اون مقصدی نیست که باید بهش می رسیدی . و خدا نکنه وقتی به این مسئله پی ببری که نه دیگه پای برگشت داری و نه وقت شروع دوباره.
نکته: برای شروع دوباره هیچوقت خیلی دیر نیست. شاید یه کم دیر باشه . ولی کافیه بخوای تا بتونی دوباره شروع کنی . ولی پله پله . تنها مرده ها هستن که دیگه فرصتی برای شروع ندارن. و تو زنده ای و صاحب قدرتی برای اغاز دوباره.
توجه : اینها رو خطاب به خودم گفتم تا هر وقت هوس پرش کردم یادم بیاد که من الان زنده هستم و اما وقتی فرصتم تموم بشه قدرتی برای شروع دوباره نخواهم داشت.