در مسیر آسمان

خونه ی حرفای من

وقتی خان دائی کوچک بود
















ای جاااااااااااااااان این ننوهه یادمه ای شیطون چه زیر چشمی هم نگاه میکنه. از بچگیشیطون بودیا






خوب حالا خوب شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


بعد ها نوشت:
خوب کی برنده شد؟
من می خوام پست جدید بذارماااااااااااااا
۲۶ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۳۳ ۳۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ن. علمی نیک

خان دائی جان دیدای دای

این پست پیرو اختلاف نظر علما در مورد اینکه خان دائی جان یا محمد رضا....

بچه ها نظر بدن...علی .چمران.بصیر.بقیه.

دائی جان ببینیم اصلا طرفدارات هستن بیان رای بدن یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟


این اولی رو داشته باش تا بعد


۲۴ بهمن ۹۱ ، ۱۸:۳۸ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ن. علمی نیک

بوی پیراهن یوسف

باران...

سه شنبه...

مسجد سهله...

دم غروب...

دارم به بوی پیرهنت فکر می کنم ...



حسن بیاتانی






کجاست جای تو در جمله ی زمان که هنوز...
که پیش از این؟ که هم اکنون؟ که بعد از آن؟ که هنوز؟

چه قدر دلخورم از این جهان بی موعود؛
از این زمین که پیاپی ... و آسمان که هنوز...

جهان سه نقطه پوچی است، خالی از نامت؛
پر از «همیشه همین طور» از «همان که هنوز»

همه پناه گرفتند در پی «هرگز»
و پشت «هیچ» نشستند از این گمان که «هنوز»

ولی تو «حتما»ی و اتفاق می افتی!
ولی تو «باید»ی ای حس ناگهان که هنوز...

 در آستان جهان ایستاده چون خورشید؛
همان که می دهد از ابرها نشان که هنوز...

شکسته ساعت و تقویم، پاره پاره شد
به جست و جوی کسی، آن سوی زمان، که هنوز...

محمد سعید میرزایی


۲۴ بهمن ۹۱ ، ۱۸:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ن. علمی نیک

بدرانلو...محض دل دخترمون








اگه یادت اومد اینجا کجای بدرانلوئه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟





انگورای باغ بابا بزرگ یادته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟







خوب حالا اگه خیلی زرنگی بگرد وتواین نقشه خونه عمو رضا خانتو پیدا کن



۲۲ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۴۷ ۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ن. علمی نیک

بش قارداش

۱۹ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۵۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ن. علمی نیک

بهشت پنجرهء دیگری به قم واکرد

خیلی این شعرو دوست دارم.

شاعرش هم اقای برقعی هستن.


****

چگونه وصف کنم قطره های باران را

    رسیده ام به تو اما هنوز هجران را...

          بهشت پنجرهء دیگری به قم واکرد

                که مست کرده هوایش دل خراسان را  

         تورا گرفته در آغوش خویش شش گوشه

        چنان که جلد طلا کوب متن قرآن را

       دلم هوای تو کرده به قدر یک مصرع

        ببخش وزن غزل را من پریشان را

   "که می رسد به مشامم هر لحظه بوی کربلا"

       چه عطر سیب غریبی گرفته ایران را

      سکوت کرده ام و خیره بر ضریح توام

      که بشنود دلتان التماس باران را    

    نگاه منتظرم گریه کرد یک دل سیر

     تمام فاصله را دشت را بیابان را

       دلم گرفته به قول رفیق شاعرمان

      "چقدر سخت گذشتیم مرز مهران را" 

      دوباره داغ دلم تازه شد کنار ضریح

     خداکند که بسازیم قبر پنهان را

       برای حضرت مادر ضریح می سازیم

         ودست  فرشچیان طرح می زند آن را...


۱۹ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۳۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ن. علمی نیک

رهبر فاطمی نسب


قبل از تو دلم گلی کــــه نیکوست نداشت
همچون تو پدر که فاطمی خوست نداشت

از بــس که تــــو مـــاهی پدرم سیدعلی
والله نمــی شود تــــــو را دوست نداشت










۱۳ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۳۴ ۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ن. علمی نیک

محمد رضا و کیک سیب

کیک سیب با تشکر ویژه از شاپرک جون بابت آموزش خوشمزه این کیک



فردا میریم خونه محمد رضای عزیز خاله.

قربونش برم الهی...



 



این عشق خاله ست قلب خاله ست








این کیکو درست کردم ببرم اونجا به مناسبت این جشن بزرگ میلاد رسول ختمی مرتبت (ص) دور هم باشیم . جای بععععععععععععععضیا خالی ...خودشون می دونن




دستور دقیق این کیک خوشبو و خوشمزه رومی تونید تو لینک بالای پست ببینید.

خیلی خیلی خوشبوئه . به خاطر سیبی که توش به کار رفته .



و اما مواد لازم:

شیر ولرم :  یک لیوان

شکر دو سوم پیمانه

تخم مرغ کامل دو عدد

زرده تخم مرغ برای روی کیک :یک عدد

کره: پنجاه گرم

خمیر مایه: یک قاشق غذا خوری

نمک یه نیشگون

کنجد : برای تزئین

کشمش و گردو و دارچین و شکر قهوه ای برای داخل خمیر

سیب دو سه عدد

آرد به میزان لازم

 




ابتدا نصف شیر ولرم را با نیمی از شکر و خمیر مایه فوری مخلوط می کنیم و کناری می گذاریم.

بقیه مواد رو با هم مخلوط کرده و مایه خمیر رو هم بهش اضافه میکنیم. چیزی که در خمیر مهمه خوب ورز دادنشه پس یا مچ قوی لازم داریم یا یه همسر فداکار . ما هر دوشو داریم ولی ترجیح میدیم از مچ استفاده کنیم(!!!)

  
   
ابتدا با یک قاشق مواد را با هم مخلوط می کنیم .وسپس با دست شروع به ورز دادن می نماییم .در این مرحله در ریختن آرد اضافه لطفا عجله نکنید واگه خمیر چسبنده بود خیلی به تدریج آرد را به آن اضافه کنید .وسپس حدود ده دقیقه خمیر را ورز دهید وبعد از آن روی آن را بپوشانید ودر جای نسبتا گرم قرار دهید .مدت ور آمدن خمیر حدودا یک ساعت ونیم هست که البته برای مطمئن شدن از ور آمدن خمیر آن را امتحان می کنیم باید داخل خمیر شبیه خونه زنبور شده باشه وجای انگشت هم روی خمیر بمونه .

 در این فاصله مواد لای نون را درست می کنیم . مقداری کشمش پاک کرده تمیز به اضافه گردو که با وردنه چند بار روش می کشیم تا نیم کوب بشه  به اضافه  دارچین و شکر قهوه ای .

 

 سیب ها رو پوست کنده و به شکل پره های نازک برش میدیم و در آب سرد و کمی آبلیمو قرار میدیم تا سیاه نشه.

بعد از اینکه خمیر ور اومد کمی از خمیر روی تخته کار باز کرده به شکل یک بیضی بزرگ . و روی نیمی از مخلوط گردو کشمش و دارچین و شکر میریزیم و نیم دیگر خمیر را روی اون قسمت بر می گردونیم .





حالا باید خمیر رول بشه و هنگام رول کردن پره های سیب رو میذاریم لای خمیر و می پیچیم .

خمیر های رول شده رو با کمی فاصله درون قالب چیده و میذاریم کناری تا حدود پانزده دقیقه استراحت کنه .











در این فاصله فر را داغ می کنیم. روی خمیر را    زرده رقیق شده با کمی شیر  می متلیم و قالب رو داخل فر می ذاریم .

راستی !!! کنجد یادتون نره ها .


هیچی دیگه .

نیم ساعت حدودا توی فر که موند عطر و بوش در میاد و باید خاموش بشه .

چند دقیقه هم گریل رو روشن می کنیم تا روی کیک هم خوشگل و خوشرنگ بشه .

و بعد وقتشه که صبر کنیم صبح بشه و بریم خونه خواهر عزیز و کیک و محمد رضا بخوریم.














بعدا نوشت:

خوب ... ما رفتیم وبرگشتم جاتون بسی خالی بود  خیلی خوشگذشت.

اینم عکسای تکمیلی ( حنده)

وای چه آش دوغ خوشمزه ای . دستپخت زهرا جون







سالاد الویه و دلمه مامان جون پز به به




اینم کیک سورپرایز که واسه تولد محمد رضا با تاخیر چند ماهه درست کردم.
البته اون شمع یک به همراه اون یه شمع روی میز میشه دو تا!!!




۱۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۲۳ ۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ن. علمی نیک

میلاد رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم مبارک

بلغ العلی بکماله            کشف الدجی بجماله
حسنت جمیع خصاله               صلوا علیه و آله




http://www.rohama.org/files/fa/news/1390/4/8/25388_863.jpg




ما که هنوز توفیق زیارت نداشتیم خدا کنه لیاقتشو پیدا کنیم....

http://lasaratelhosein.persiangig.com/image/8/43.JPG


زمین به لرزه در آمد، شکست کنگره ها
رها شدند خلایق ز بند سیطره ها

شبی که آتش آتشکده فروکش کرد
شبی که خاتمه می یافت رقص دایره ها

صدای همهمه ی موبدان زرتشتی
هنوز مانده به گوش تمام شب پره ها

شب ولادت فرخنده ی بهاری سبز
شب وفات زمستان سرد دلهره ها

دوباره نور و طراوت به خانه ها آمد
نسیم آمد و وا شد تمام پنجره ها

جهان به یُمن حضورش، بهشتی از برکات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات
ستاره ها به نگاهی شدند سلمانش
منجّمانِ مسلمانِ برق چشمانش

ز انبیاء الهی که رفته تا معراج؟
به غیر از او که ملائک شدند حیرانش

مقام بندگی اش را کسی نمی داند
پیمبران اولوالعزم مات ایمانش

بساط ذکر سماوات را به هم می ریخت
نماز نیمه شب و شور صوت قرآنش

اویس های قرن را ندیده عاشق کرد
تبسّم لبِ داوودیِ  غزل خوانش

شفیع روز جزا گشت و حضرت حق داد
به دست پاک محمّد کلید رضوانش

امیر و قافله سالار کاروانِ  نجات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات

مسیح مکّه شد و نبض مرده را جان داد
به مرگ دخترکان قبیله پایان داد

خرافه های عرب را اسیر حکمت کرد
به جای تیغ جهالت، به عشق میدان داد

نماز شکر سپیدارها چه دیدن داشت!
همان شبی که سپیده اذان باران داد

نبی ست پیر خرابات و ساقی اش حیدر
در ابتدا به علی او شراب عرفان داد

تبسّمش به کسی چون بلال عزّت داد
مسیر اصلی دین را نشان انسان داد

چه قدر فاصله مان تا بهشت کمتر شد!
برات مردم ری را به دست سلمان داد

شب تجلّی مهتاب روشن عرصات
نثار مقدم پرخیروبرکتش صلوات

کبوترم نشدم، تا کبوترش باشم
دخیل گنبد سبز و مطّهرش باشم

زمان نداد اجازه که مشق عشق کنم
غلام مسئله آموز منبرش باشم

چه قدر دیر رسیدم سر قرار وصال!
چه شد؟ نخواست که عمّار محضرش باشم

قبول، شیعه ی خوبی نبوده ام اصلاً
نشد که حلقه به گوش برادرش باشم

خدا کند که مرا از قلم نیندازد
بهشت مست ِ می جام کوثرش باشم

به حال و روز خودم فکر می کنم، انگار
قرار بوده که گریان دخترش باشم

شب گرفتن حاجت، زیارت عتبات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات
وحید قاسمی

۱۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ن. علمی نیک

ابرها را بگو نبارند

ابرها را بگو نبارند.

بادبدکی ساخته ام از مزین ترین کاغذ پاره ها . پاره هائی از تنم که بر مترسکی از جنس تنهائیم

پوشانده ام .

آشفته ترین تارهای گیسویم را به دنباله بادبادک احساسم آویخته ام دیوانه وار . این است بادبادک

سرگردان من .

و حالا میان خلوت حیاطم ایستاده ام منتظر ، تا شاید بادی بوزد و به رقص در آید تکه های پیراهن تنم

آن بالا میان سپیدترین ابراهای زایا.

تا عطر پیراهنم تو را به میهمانی هنگامه ها بخواند و پایکوبی مستان .

ابرها را بگو نبارند که اگر دل بادبادکم از غصه تر شود سنگین ترین های های غریبانه اش را سر خواهد

داد و آشفتگی گیسوانم را به دست شاخه های چنار پیر خواهد سپرد .

ابرها را بگو نبارند.

 

۰۴ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۵۶ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ن. علمی نیک