السلام علیک یا صاحب الزمان

جان جهان جهان جان تسلیت عرض میکنیم

ولی امر مهربان تسلیت عرض میکنیم

 

به غم نشسته ای ولی غریب و زار و بی کسی

ای کس و کار بی کسان تسلیت عرض میکنیم

 

هم دل تو گرفته است هم دل ما گرفته است

به آه و ندبه و فغان تسلیت عرض میکنیم

 

شبیه قبر گمشده گم شده ای میان ما

دلبر بی نام ونشان تسلیت عرض میکنیم

 

 

فدای شال مشکی ات فدای گریه های تو

حضرت شاه روضه خوان تسلیت عرض میکنیم

 

   

همین اشاره کافی است "بِأَیِ ذَنبٍ قُتِلَت..."

حضرت صاحب الزمان تسلیت عرض میکنیم

 

علیرضا خاکساری

همدان - غار علیصدر

غار علیصدر :   65 کیلومتری شمال غربی  همدان

 یکی از مرتفع ترین مناطق استان در دامنه رشته کوه زاگرس

ارتفاع دهانه غار از سطح دریا 2180 متر

حدود بیست سال پیش یکبار رفتم همدان غار علیصدر . فقط یادمه خیلی قشنگ بود اما تا اینحد دقت نکرده بودم.

تابستون امسال که فرصت پیش اومد به لطف داداش ناصرمون و خواهر جونمون رفتیم همدان واقعا در یکی از شگفتی های طبیعت زیبای خدا دقت کردم .

از بیرون که نگاه میکنی اصلا به نظر نمی رسه اون تو می تونه اینقدر عجیب و در عین حال زیبا باشه .

  کاشفین غار:

    ورودی غار:

خوب باید کمی منتظر بشیم که قایق ها برای بردنمون بیان .

اون پائین هوا خیلی خیلی سرد بود . ولی یه هوای سرد مطبوع . جائی که اصلا نور نمیبینه و موجود زنده ای اونجا زندگی نمیکنه . اما غار زنده ست . آب در جریان ... سنگ های عظیم ... استالاتیت ها و استالاگمیت های قدیمی ... سنگهای آهکی که طی سالیان قطره قطره و ذره ذره درست شدن  مثل پنجه های عقاب  از گوشه و کنار سقف و دیواره بیرون زدن .

 البته من دوربین حرفره ای ندارم و عکسام زیاد زیبا نیستن اما خاطره انگیزن و به هر حال می تونه ذره ای از اون ابهت و اعجاز طبیعت رو به تصویر بکشه.

رسوبات آهکی روی دیواره نقش یه تمساح بزرگ رو تو ذهن مجسم می کنن.

قرار گرفتن سنگها در کنار هم به طوریکه شکل یک قایق وارونه شده .

اینجا و اونجا روی سقف غار سوراخ های بزرگی بودن که به محوطه های بالائی راه داشتن . فکرش یه کم سخته که سالها پیش چند نفر بدون در دست داشتن وسیله ها و ابزار پیشرفته تونستن از خلال این روزن ها عبور کنند و اینجا رو کشف کنن

 

أَفَلَمْ یَنظُرُوا إِلَی السَّمَاء فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَزَیَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ

پس آیا به آسمانِ بالای سرشان نگاه نکرده اند که چگونه آن را بنا کرده ایم و زینتش داده ایم و هیچ شکافی برای آن نیست؟

پل های معلق که روی رودخانه درست شده و سفر به اعماق غار رو خاطره انگیز و لذت بخش می کنه.

انعکاس غار در آب ... تکرار عظمت ... تکرار ابهت...

و امـــــــــــــــا و اما.... شکیبا خانومی که هنوز وارد غار نشده ترسش شروع شده و چشاش پر از اشکه: من نمیاممممممممممممممم من می ترسمممم

و به زور می خنده که مبادا کسی فکر کنه ترسیده !!!

هنوز دقایق زیادی از این سفر هیجان انگیز به درون شگفتی های علیصدر نگذشته که گل از گل این دختر ترسوی ما می شکفه و معلومه داره لذت می بره

                                      

عیش السرایا ( فرنی با نان تست )

نان تست :6 عدد یا نان باگت سه عدد
شیر:3 پیمانه
نشاسته قاشق غذاخوری
خامه : نصف پیمانه
شکر :یک چهارم پیمانه
گلاب:یک چهارم پیمانه
... مواد لازم برای شربت:
آب:1 پیمانه
شکر :1 پیمانه
زعفران:یک چهارم قاشق چایخوری

طرز تهیه :

نان تست را به تکه های کوچک تقسیم کنید و در ظرف کم عمق بریزید

.ظرف را با فر با حرارت ملایم به مدت 10 دقیقه قرار دهید تا نان تست کاملاً برشته شود.

مواد شربت را با هم مخلوط کنید و به مدت 15 دقیقه روی حرارت ملایم بگذارید تا به حد جوش برسد.

شربت داغ را روی تکه نان های تست برشته بریزید.

نشاسته، شکر و گلاب را با هم مخلوط کنید و سپس به آرامی شیر را به آن بیفزایید. به طوری که نشاسته در شیر کاملاً حل شود.

سپس محلول را روی حرارت ملایم قرار دهید و مرتب هم بزنید تا فرنی غلظت لازم را پیدا کند. از روی حرارت برداشته خامه را در آن مخلوط کنید

فرنی را روی نان تست برشته شده بریزید و در یخچال بگذارید تا خنک شود.

وقتی فرنی خنک شد، روی آن را تزیین کنید. من با شکلات رنده شده و ترافل رنگی تزئین کردم.

یک دسر راحت و خوشمزه که یکی از دو روز قبل از میهمانی می توانید آماده کرده و در یخچال نگه دارید.

سفر به دیار شیرین

هوای گرم و دمکرده قم مجبورمون کرد راهی سفر بشیم . اونم سفری سیرین به دیار شیرین . دیدار خواهری تازه کنیم و روزای گرم تابستونو تو یه جای خنک سر کنیم. کرمانشاه. حالا اینکه خواهر پا به ماهمونو به ما سپردن و ما دل شیر داریم که ایشونو تنها میذاریم و میریم سفر بماند.

اینم آلبوم عکس یادگاری کرمانشاه تابستان 1392

اول از همه فرهاد خراش روی کوه بیستون . 

قاصد سلدوز و نماینده بیمه

واقعا خیلی جالب بود. چی؟

خوب من اینو خوندم شما هم بخونین به من حق میدین.

البته تا وقتیکه وبلاگ جدید قاصد سلدوز حاضر بشه اینجا مهمونیه وبلاگش که راه افتاد میریم خونه خودش مهمونی .

      *****

اینم یه خاطره از یه نمایندهِ ی بیمه که عیدیاشو ریخته بود به حساب بیمه از عوض مشتریاش،که آخرش لو میره واز طرف خواهر دلسوزش مؤاخذه میشه:

  گلدیم سنه شعر قؤشام،حس گؤرمدیم اؤزؤمده

  ددیم بیر إس گؤندریم شارژ اؤلمادی گوشیمده

  فیکریمی سالدم ایشه،بارماغی تاخدیم دیشه

  کاغاذا گؤز ذیلّه دیم ،بیر سال چخار إیله دیم

  دیرناخلاری چینه دیم ،سؤرا بئله سویله دیم

  (حیدر بابا یامان گؤنه قالمیشام

                     پوللاریمی بیمه یه خش قؤیموشام)

   گؤزؤن یامان گؤرمسین،یازدغیم قره گلدی

  عمه قیزین کاغاذی تاپیب مدرک إله دی

  گتدی ،گلدی شعریمی هی گؤبسه دی تپمه

  ددی پولّارین هانی؟؟گتی  گؤرسد اؤزؤمه...

  (بو سؤزلر کی دمیشم اؤز یانیندا قالاجاق

  یؤخساباجیم دریمی سؤیؤب شیشه تاخاجاق)دیگه سفارش نکنما!!

قاصد سلدوز 2

اینم دوبله ش واسه مهمون ناشناسمون:

به نام حق که هر احوالم از اوست دل وجان ونشاط ونامم از اوست

        سرآغازونهایت دان اسرار،پدید آرنده ازهر صورتم اوست

                       اگردامی به ره غم رافرو خور

   

                      ز هر شرّی نگهدارنده ام اوست

                      وگر زخمی به دل چشمی به ره باش

                        که مرحم دار زخم کهنه ام اوست

                          درلطفش نجستی ور نه درمهر

                   

                            مقرّب تر زمادر یاورم اوست

                         چو در وی  بنگری ،آنگه شناسی

                        که پیداتر،ز هر گم کرده ام اوست

ای سنین عشقین عمرؤمه حیات

قاصد سلدوز ، چقدر قشنگ می نویس... چه زیبا می سرایی...بسرای که از عمق دل میگوئی...

ای سنین عشقین عمرؤمه حیات  

اؤشیرین سؤزلرین روحیمه نشاط

 ای گؤزل باخیشین عشقیمه دایاق

سالدغین محبت قلبیمه چراق
 

ای هامی بنده لر عزّتین ورن        پؤکؤلمؤش قٍٍٍٍنط لرهمّتین ورن

  آغلیان گؤزلره سن امیدسالان           قطـلنن قامته سن دایاخ ووران

مهریبان آنامنان سن منه یانان          باغلانان قاپینی اؤزلره آچان

                  ای نفسلرین ایستی سین سالان

                    هامی دان دالی تک اؤزؤن قالان

                     پؤزؤلان سینه لر سنی آختاریر

                     سنی تاپمیان بیلیر تک قالیر

افطار در سنگر

خدا می‌داند با وجود اینکه بعضی از بچه‌ها هنوز افطار نکرده بودند و تنها از آبی که در قمقمه داشتند خورده بودند ولی جعبه خرما به دست هر کس می‌رسید می‌گفت سیرم، و به نفر بعدی خود می‌داد و آخرین نفر جعبه خرما را دست نخورده به معاون فرمانده داد.
{قسمتی از خاطرات جانباز محمد علی قنبری}

کیک حلوا

 

 

 

سلام .

روزه هاتون قبول باشه ایشاللا اونم تو این روزای خیلی خیلی گرم .

اینجا که واقعا خیلی گرم و طاقت فرساست و آدم هر لحظه فکر میکنه الانه که غش کنه . ولی خدا طاقتشو میده دیگه.

این کیک حلوا رو دیروز درست کردم و این پست هم مخصوص رئوفه جون گل و گلاب که خواسته بود.

 

کیک حلوا ( خیلی خوشمزه و راحته برای سفره افطار هم خیلی شیک و با کلاسه . )

برای کیک :
 تخم مرغ 3تا
    شکر 2پیمانه
    روغن مایع 3/4 پیمانه
    ماست 3/4پیمانه
    بیکینگ پودر  1 قاشق چایخوری
    هل   مقداری
    آرد 2پیمانه

تخم مرغارو با شکر خوب میزنم سفید بشه روغنو کم کم اضافه میکنم بازم می زنم ماست اضافه میکنم باز میزنم آرد و بیکینگ پودر و هل رو الک میکنم توش یه کم مخلوط میکنم آروم بعد میریزم تو سینی خود فر که تهش کاغذ چرب شده انداختم. اینجوری یه کیک نازک دارم . حدود بیست دقیقه ( بستگی به فرتون داره . فر من خیلی هم استاندارد نیست و با دمای 200 حدود بیست دقیقه طول میشکه .) وقتی کیک پخت گریل رو روشن می کنم کمی هم روش طلائی بشه .
حالا کیکو میذارم یه جای خنک تا خوب از حرارت بیافته و خنک بشه .
این کیک چون خیلی نازکه ممکنه بعد از خنک شدن خشک بشه که هیچ اشکالی نداره . در حقیقت قبل از حلوا کشی با شربت رقیق مرطوبش می کنیم و کیک دوباره نرم و تر و تازه میشه.

اینجا کاملا ارتفاع کیک مشخصه که نازکه

خوب حالا میریم سر وقت حلوا.

دو نوع دستور میذارم هر کدومو خواستین استفاده کنید.
روش اول: حلوای ساده

این کیک حلوایی حلواش دو رنگه که از این روش استفاده شده: 

برای حلوای تیره:

یک ویک چهارم پیمانه آرد

  یک پیمانه مخلوط کره و روغن مایع

شربت ( یک پیمانه شکر و یک پیمانه آب و زعفران و کمی گلاب که گذاشتم یه قل بجوشه)

آردو گذاشتم بدون روغن تفت بخوره تا رنگش عوض بشه . از روحرارت برداشتم.  بعد روغن اضافه کردم وگذاشتم روحرارت ملایم و خوب تفت دادم تا به رنگ دلخواهم برسم . در نهایت شربت اضافه کردم و از روی حرارت برداشتم.

حلوای روشن :

آرد گندم یک پیمانه

آرد برنج یک پیمانه

روغن و کره یک پیمانه

شربت

آرد ها رومثل حلوای قبلی تفت میدیم و بعد با روغن تفت میدیم . البته هر میزان تفت دادن زیاد باشه رنگش هم تیره تر میشه . در نهایت از روی حرارت برداشته و شربتشو اضافه میکنیم.

حلوا رو برای اینکه روغن پس نده وخوب منسجم بشه باید تو این مرحله تو یه قابلمه بریزیم و قابلمه روبچرخونیم تا حلوا یک تکه و یکدست بشه . اینجوری دیگه روغن هم پس نمیده .

بعد یک لایه کیک و یک لایه حلوا می چینیم و روی حلوا هم من کنجد سفید ریختم.

میشه با حلوا شکوفه بزنیم روش یا با خلال بادام و پسته تزئینش کنیم .

حلوا رو یه مدت حدود یک ساعت تو فریزر بذارید وبعد با یک چاقوی تیز برش بزنید .

حتما باید بمونه و سرد بشه قبل از برش وگرنه لایه ها خوب به هم نمی چسبن و از هم جدا میشن موقع سرو.

 

 

روش دوم برای حلوا:

 

حلوای شیر خشک ( این حلوا یه کم زیاد شیرین میشه و اگه خیلی شیرین دوست ندارید از خیرش بگذرید )

 

آرد 1 پیمانه 

شیر خشک 1 پیمانه

آب سه چهارم پیمانه

شکر یک و نیمپیمانه
گلاب یک دوم پیمانه
مخلوط روغن و کره یک پیمانه
هل و زعفران

آرد رو توی تابه ریخته و خوب تفت بدید تا کاملا بوی خامیش از بین بره . از روی حرارت بردارید کمی هم بزنید تا از اون داغی زیاد بیافته حالا شیر خشکو اضافه کنید و خیلی سریع هخم بزنید چون سریع سریع می سوزه وقتی شیر خشک با آرد مخلوط شد روغنو اضافه کرده روی حرات بگذارید و خیلی تند تند هم بزنید و آرام نگیرید که شیر خشک حلواتون می سوزه .
هر وقت حس کردید به رنگ مناسب رسیدید شربتو اضافه کنید ( مخلوط آب و شکر و هل و زعفرون)
در این مرحله از روی حرارت بردارید و یه کم رو زمین هم بزنید تا سفت بشه .
این حلوا خیلی سفت نمیشه و قالب هم نمیشه زد . ولی خیلی خوشمزه و خوشرنگه 

 

 

 

 

به یاد روستای پدری

خوب اینم یه مطلب زیبای دیگه از قاصد سلدوز عزیزم .

عمریست سلام مهربانی سکوت تنهائیم را نشکسته وانتهای نگاهم به عمق
 
  چشمان منتظری گره نخورده،حلقهءبازوانم زانوهایم را به زنجیر

  کشیده..پای رفتنم شکسته ودراین دیار غربت..

  هرروز نگاه های سردوآهنگ غریبانه را هدیه میگیرم روزی..نگاه های ملتمسم
 
  را به این دیار خواهم بست،قلبم را با صخره پیوند خواهم زد، تاسخت شوم

  مثل همان چاه خشکی که افتادن هیچ سنگی، دل آبش را تکان نداده

  وپاسخی جز سکوت...برای هیچ مسافر تشنه ای نداشته

و در ادامه چنتا عکس از روستای پدری ، تابیه .

عکس ها مربوط به تیر امسال هستن .

به به چه جوجه سیبایی . اینا از همون سیبای خوشمزه ای هستن که وقتی پاییز میشه میرسن و خورررررررررررردن دارن

اینم از باغش

یادش بخیر بچه که بودیم از این گلا میکندیم یه بغل بعد میزدیم به موها و لباسامون. فکر می کردیم شیک ترین آدم دنسا شدیم با این گلای فسقلی ....














به اینجا میگفتن رودخونه گودوخ بوغان. اسم عجیبیه نه؟ حالا معنیش چیه ؟ ظاهرا گودوخ یعنی کره الاغ . اینجا هم بسکه ابش زیاده یعنی کره الاغ خفه کن. عجب اسمی!!!!













اینم حلزونای لب رودخونه