مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد بلکه حتی علی‌بن‌موسی مایه‌ی امان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است، در مدینه و مکه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام علی‌بن‌موسی به تهمت حرص بدنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده بلکه حشمت ظاهری بر عزت معنوی او افزوده شده و زبان ستایش‌گران پس از ده‌ها سال به فضل و رتبه معنوی پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.

آهسته قدم برمی‏داری، ذکر گویان از کوچه خیابان های اطراف حرم می گذری، نزدیک‏تر که می‏ شوی ناگهان قلبت تندتر می‏زند، انگار که هم تو منتظر دیدن روی ماهش بودی، هم او منتظر دیدنت بوده، بالاخره خودت را به قطعه‌‏ای از بهشت می ‏رسانی، شاید دوست داری از باب الجواد(ع) وارد صحن شوی شاید هم از باب الرضا(ع)، سلام می‏کنی، چشمت مست تماشای گنبد طلا می‌شود، مروارید اشکت سرازیر می شود، چشمانت را بستی و بو می کشی تا ریه هایت پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام الرئوف، اینجاست که احساس تازگی می‏ کنی و فارغ از دلبستگی‏ های دنیا به عشق بازی با مولایت مشغول می ‏شوی، زیر لب رضا رضا می کنی؛ با اینکه جواب سؤال را می‏ دانی می پرسی: "یا ابالحسن در این شلوغی هوای مرا هم داری؟" که البته زود جواب را خودت می دهی که "اگر هوایت را نداشت تو اینجا نبودی!" دیگر دلت را جا گذاشتی در حرم و گره‏ اش زدی به زلف یار...