خوب اینم یه مطلب زیبای دیگه از قاصد سلدوز عزیزم .


عمریست سلام مهربانی سکوت تنهائیم را نشکسته وانتهای نگاهم به عمق
 
  چشمان منتظری گره نخورده،حلقهءبازوانم زانوهایم را به زنجیر

  کشیده..پای رفتنم شکسته ودراین دیار غربت..

  هرروز نگاه های سردوآهنگ غریبانه را هدیه میگیرم روزی..نگاه های ملتمسم
 
  را به این دیار خواهم بست،قلبم را با صخره پیوند خواهم زد، تاسخت شوم

  مثل همان چاه خشکی که افتادن هیچ سنگی، دل آبش را تکان نداده

  وپاسخی جز سکوت...برای هیچ مسافر تشنه ای نداشته


و در ادامه چنتا عکس از روستای پدری ، تابیه .

عکس ها مربوط به تیر امسال هستن .


به به چه جوجه سیبایی . اینا از همون سیبای خوشمزه ای هستن که وقتی پاییز میشه میرسن و خورررررررررررردن دارن


اینم از باغش






یادش بخیر بچه که بودیم از این گلا میکندیم یه بغل بعد میزدیم به موها و لباسامون. فکر می کردیم شیک ترین آدم دنسا شدیم با این گلای فسقلی ....














به اینجا میگفتن رودخونه گودوخ بوغان. اسم عجیبیه نه؟ حالا معنیش چیه ؟ ظاهرا گودوخ یعنی کره الاغ . اینجا هم بسکه ابش زیاده یعنی کره الاغ خفه کن. عجب اسمی!!!!













اینم حلزونای لب رودخونه