مدیر برای سرکشی و اطلاع از امور مدرسه در سالن ها قدم میزند. سالن در تمیزی خاصی می درخشد. مستخدم، گوشه ای از سالن را با چوبی مخصوص بسته تا راه عبور و مرور دانش آموزان بسته شود و با جدیت مشغول کشیدن الیاف کنفی معروف به "تی" است بر روی سنگهای یکدست کف سالن. مدیر لبخند حاکی از رضایت می زند و بوی خوش تمیزی سرمستش می سازد. با اشاره سر به مستخدم رضایتش را اعلام میکندو ناگهان انگار چیزی یادش آمده باشد می گوید: زنگ تفریح بچه ها اصلا تو سالن نیان. آروم از اون گوشه برن حیاط . سالن باید همیشه تمیز بمونه.

مدیر همیشه زبانزد مدیران دیگر است و مدرسه اش مدرسه ای خاص. همه چیز به جای خود و دانش آموزان مرتب و منظم کلاس های کاملا ساکت و آرام... امتیازش هم معلوم است دیگر، خاص .

 سر راه نگاهی به تابلوها می اندازد که در سینه دیوار خودنمایی میکنند ، هر کدام با پلاکی بر بالای سر. از تابلوی بهداشت گرفته تا پرورشی و سفیران سلامت و نماز. متن هایی با خط خوش. پوسترهای جذاب... تراکت هایی با  رعایت آخرین اصول نگارش و تزییناتی بسیار هنرمندانه. باز هم مدیر لبخند رضایت می زند. آن گوشه تابلویی با عنوان" شورای دانش آموزی" سرافراز و سربلند منتظر نگاه های مدیر مدرسه است. چند تراکت که دست نویس است با موضوع " دانستنی های جهان خلقت"  متن زیبای تحقیقی هم نوشته شده آن هم با خط یک دانش آموز احتمالا کلاس سوم یا چهارمی . ستونی با عنوان " بخوان و خلاصه کن" کاری از کمیته علمی که ظاهرا بچه ها خلاصه کتاب هایی را که خوانده اند می نویسند و به سینه کش تابلو نصب می شود. اخم های مدیر عاشق نظم و سلیقه توی هم می رود و زیر لب می گوید" اینم شد تابلو؟  چقدر شلوغ..." و خلاصه ها را می خواند: "خلاصه کتاب من میتوانم. خلاصه کننده مریم کلاس چهارم...  " حوصله ندارد همه را بخواند . چند تا از برگه های روی تابلو را می کند و وارد دفتر پرورشی می شود: "خانم بهتون گفتم تابلوها باید همه منظم باشن. تمیز و با سلیقه. فردا یکی از اداره بیاد نمیگه چرا اینقدر بی سلیقه و شلخته؟ " تا معاون پرورشی بیاید حرفی بزند مدیر عاشق نظم ادامه می دهد: " فردا زنگ بزن چنتا از مادرای با سلیقه و کاربلد بیان تابلوی شورای دانش آموزی رو درست کنن. چنتا نقاشی جذاب میخوام با یه سری کار هنری خیره کننده. به بابای خوشنویس اون دانش آموز هم بگو یه سری متن بنویسه که بچسبونید با تابلو. دو سه روز دیگه بازرسا دارن میان" مدیر به سرکشی قست های دیگر مدرسه می پردازد. خلاصه کتاب ما می توانیم با دستخط دانش آموز کلاس چهارم مچاله میشود و توی سطل زباله پرتاب می شود.