شروع میکنم این شعر را اگر بشود

در انتهای غزل از تو یک خبر بشود

 

نمیشود که همیشه نمیشود بشود

چقدر گریه کنم شعر شعر تر بشود

 

درست نیست بگویم تو آمدی که خدا

به فکر بخشش عصیان یک نفر بشود

 

چرا که چوبه ی گهواره ی تو کافی بود

پر شکسته ی فطرس دوباره پر بشود

 

فقط نیامده ای تا حضور محشری ات

دلیل محکم بخشیدن بشر بشود

 

نیامدی که به یمن دعای تو آقا

زمین تشنه ی باران کوفه تر بشود

 

نتیجه این که فقط یک دلیل میماند

تو آمدی که علی باز هم پدر بشود

 


 

شعر از آقایان رستمی و پاشازاده